دیکانستراکشن در معماری عنوان سبکی مربوط به اواخر قرن بیستم است که مستقیماً از فلسفه دیکانستراکشن استخراج شده و نگرشی چند وجهی و چند معنایی به دال و مدلول و پدیدههایی که در اطراف انسان رخ میدهد دارد. در ادامه برای بررسی این سبک از معماری با رسانه هنر و معماری ساباط همراه باشید.
مروری بر تاریخچه شکل گیری سبک دیکانستراکشن
اصالت وجود
در نیمه اول قرن بیستم، فلسفه اصالت وجود به عنوان مهمترین ادامه دهنده فلسفه مدرن تلقی میشد. اصالت وجود توسط ژان پل سارتر (۱۹۸۰- ۱۹۰۵) فیلسوف فرانسوی و بر اساس خردگرایی مدرن که توسط اشخاصی چون دکارت و کانت و سایر بزرگان فلسفه مدرن مطرح و تبیین شده بود پایهگذاری شده است. در مکتب اصالت وجود، خرد استعلایی از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و سارتراعتقاد داشت آزادی بی قید و شرط از امکانات ذهن آدمی است و انسان آزاد است هر چه را میخواهد اختیار کند و به همین دلیل او مسئول انتخاب های خویش است.
ساختارگرایی
فلسفه مدرن و مکتب اصالت وجود و خرد باوری در نیمه دوم قرن بیستم توسط مکتب ساختارگرایی مورد پرسش قرار گرفت. ساختارگراها معتقد بودند که عاملی مهم تر از ذهن هم وجود دارد و آن ساختار زبان است. آنان عقیده داشتند زبان مبنای ساختار ذهن است و انسان به وسیله آن با دنیای خارج مرتبط میشود.
مکتب ساختارگرایی توسط فردیناند دو سوسور زبان شناس سوئیسی و لوی استراوس مردم شناس فرانسوی مطرح شده است. استراوس ساختارهای فرهنگی را پیرو انگارههای زبانی دانسته و معتقد است نمیتوان ذهنیت و شعور تکوین یافته در یک محیط را به کل بشریت و همه نقاط عالم و سرتاسر تاریخ تعمیم داد. از نظر وی ساختارهای فرهنگی اساطیر و اجتماع آگاهانه نیست و به صورت ناخودآگاه شکل گرفته و مولفی ندارند. انسان به عنوان موجودی فرهنگی شناخته میشود که ماهیت خویش را در بستر فرهنگ شکل میدهد. روش ساختارشناسی یافتن و کشف قوانین فعالیت بشری در چهارچوب فرهنگ است که با کردار و گفتار به عنوان نوعی زبان آغاز میشود.
فلسفه ساختارگرایی بعدها توسط فلاسفه پست مدرن و بویژه پساساختارگرایان مورد انتقاد قرار گرفت. میشل فوکو، فیلسوف و تاریخدان فرانسوی که خود زمانی جزو طرفداران مکتب ساختارگرایی بوده معتقد است که کلیت بخشیدن به ساختارها موجب غفلت از مسایل عینی فرهنگ و جامعه میشود. به طور کلی ساختارگرایی را میتوان حالتی بین مدرنیسم و پست مدرنیسم دانست.
دیکانستراکشن
سبک دیکانستراکشن به عنوان یکی از شاخههای مهم فلسفه پست مدرن و نقدی بر بینش ساختارگرایی و تفکر مدرن است. این سبک جزو زیرمجموعههای پساساختارگرایی نیز شناخته میشود. سبک فکری دیکانستراکشن توسط ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی پایهگذاری شده است. به اعتقاد وی یک متن هرگز مفهوم واقعی خود را آشکار نمی سازد و هر خوانندهای می تواند دریافتهای متفاوتی از قصد و هدف مولف داشته باشد.
در بینش دیکانستراکشن دنیایی چند معنایی وجود دارد و هر کس میتواند معنی و استنباطی متفاوت با دیگران از پدیدههای پیرامون خویش داشته باشد. تقابلهای دوتایی نیز از دیگر موارد مطرح در این بین هستند. شب و روز مرد و زن زشت و زیبا نیک و بد و…، همواره در فلسفه غرب وجود داشتهاند و یکی بر دیگری برتری داشته است. اما از نظر دریدا و به طور کلی مکتب دیکانستراکشن هیچ ارجحیتی میان پدیدهها وجود نداشته و منطق سیاه و سفید و مسئله یا این و یا آن مردود است. دیکانستراکشن وارسی یک متن و بیرون کشیدن تفسیرهای آشکار و پنهان در بطن آن است. این تفسیرها و تاویلها میتوانند با یکدیگر و حتی با نظر پدیدآورنده متن متفاوت و متناقض باشند.
دیکانستراکشن در معماری
پیتر آیزنمن نخستین فردی بود که فلسفه دیکانستراکشن را وارد حوزه معماری کرد. وی در دهه ۸۰ میلادی با مقالات، سخنرانیها، فضاها، کالبدها و محوطهسازیهایی که انجام داده موفق شده دیکانستراکشن را به عنوان یکی از مباحث اصلی معماری درآورد. آیزنمن معتقد است معماری باید بتواند خود را با شرایط جدید وفق دهد. او عقیده دارد که مدرنیستها به دنبال جستجوی مدینه فاضله در آینده هستند و پست مدرنها آن را در گذشته جستجو میکنند اما معماری امروز باید مدینه فاضله را در شرایط امروز پیدا کند. از این رو وی از واژه اکنونیت استفاده کرده و اعتقاد دارد معماری در هر زمان و مکان باید اکنونیت داشته و متعلق به مکان و زمان حاضر باشد. از دیگر معماران مطرح در این سبک می توان از فرانک گهری، برنارد چومی و زاها حدید نام برد.
ویژگیهای معماری دیکانستراکشن
بر اساس باور دیکانستراکتیویسم ها انسان در زندگی روزمره خود با دوگانگی های گوناگونی مواجه است که نمیتوان از یکی برای استتار دیگری استفاده کرد. بلکه باید به عنوان تجلیگاه شرایط زندگی امروز در معماری به نمایش گذاشته شوند. یعنی دو پهلویی و ایهام به عنوان مرز میانی در نظر گرفته میشود. به بیان دیگر معماری امروز باید منعکس کننده شرایط ذهنی و زیستی امروز باشد. و آنچه در معماری ما مورد غفلت قرار میگیرد بخشی از زندگی امروز ماست.
در معماری دیکانستراکشن سعی میشود برنامه و مشخصات طرح مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار گیرد. همچنین خود سایت و شرایط فیزیکی و تاریخی آن و محیط فرهنگی و اجتماعی که سایت در آن قرار گرفته نیز مورد بازبینی موشکافانه قرار میگیرد. سپس تفسیرها و تحلیلهای مختلف از این مجموعه مطرح میشود. در نهایت طراحی کالبد معماری به نحوی انجام میشود که در عین برآورده نمودن خواستههای عملکردی پروژه، تناقضات و تباینات بین موضوعات مختلف و تفسیرهای مختلف از آنها ارائه شود. به این ترتیب کالبد نهایی به صورت یک مجموعه چند معنایی، ابهام انگیز، متناقض و متزلزل ارائه میشود که خود طرح زمینه مناسب را برای تفسیر و تأویل های بیشتر آماده میکند.
مرکز هنری وکسنر شاخص ترین اثر سبک دیکانستراکشن
سایت این بنا برای نمایش آثار هنرمندان و دانشجویان اختصاص یافته و در قسمت ورودی اصلی دانشگاه اوهایو در سمت شرق دانشگاه قرار دارد. طرح پیتر آیزنمن در طی مسابقهای در سال ۱۹۸۲ به عنوان طرح برنده برای این سایت انتخاب شد.
بنای طراحی شده، فضای باریک بین دو ساختمان موجود در سایت را شکافته و در بین آن دو قرار میگیرد. آیزنمن این نقطه را محل تلاقی دو قشر نسبتا متفاوت می داند یکی هنرمندان و دانشجویانی که کارهای خود را در آنجا ارائه میدهند و دیگری شهروندان عادی که به دیدن این آثار میآیند و برای هر یک از این دو قشر نشانهای انتخاب شده است. یکی محورهای شبکه شطرنجی دانشگاه و دیگری محورهای شبکه شطرنجی شهر که این دو نسبت به یکدیگر دارای زاویه ۱۷ درجه هستند. این دو نشانه در محل سایت با یکدیگر تلاقی کرده و موجب ایجاد نوعی دوگانگی میشود که در آن هیچ یک بر دیگری ارجحیت ندارد.
از طرف دیگر خرابههای متعلق به یک دانشگاه نظامی قدیمی که در زیر خاک نهفته شده بود دوباره به عنوان بخشی از سایت قرائت شده و به شکل شبیه یک قلعه نظامی در قسمت سردر ورودی ساختمان بازسازی شده است. توجه طراح در این طرح معطوف به آن چیزی است که در نگاه اول و قرائت نخست به نظر نمیآید بلکه با کنکاش موشکافانه تناقضات، دوگانگیها و مسائل و تفسیر های حاشیه عریان و آشکار شدهاند.