مفهوم فضا در معماری

فضا (Space) واژه‌ای است که در زمینه‌های متعدد و رشته‌های گوناگون از قبیل فلسفه، جامعه‌شناسی، معماری و شهرسازی بطور وسیع استفاده می‌شود. لیکن تکثّر کاربرد واژه فضا به معنی برداشت یکسان از این مفهوم در تمام زمینه‌های فوق نیست، بلکه تعریف فضا از دیدگاه‌های مختلف قابل بررسی است. مطالعات نشان می‌دهد با وجود درک مشترکی که به نظر می‌رسد از این واژه وجود دارد، تقریباً توافق مطلقی در مورد تعریف فضا در مباحث علمی به چشم نمی‌خورد و این واژه از تعدد معنایی نسبتاً بالایی برخوردار است و تعریف مشخص و جامعی وجود ندارد که دربرگیرنده تمامی جنبه‌های این مفهوم باشد. از این رو در این یادداشت به ذکر برخی کلیات در مورد مفهوم فضا بسنده می‎کنیم.
فضا یک مقوله بسیار عام است. فضا تمام جهان هستی را پر می‌کند و ما را در تمام طول زندگی احاطه کرده‌ است. فضا به محیط زیست اطراف ما احساس راحتی و امنیت می‌بخشد که اهمیت آن در یک زندگی لذت ‎بخش از نور آفتاب و محلی برای آرامش کمتر نیست.
هرکاری که انسان انجام می‌دهد دارای یک جنبه فضایی نیز هست به عبارتی هر عملی که انجام می‌شود احتیاج به فضا دارد. دلبستگی بشر به فضا از ریشه‌های عمیقی برخوردار است. این دلبستگی از نیاز انسان به ایجاد ارتباط با سایر انسانها که از طریق زبان‎های گوناگون صورت می‌پذیرد، سرچشمه می‌گیرد. همچنین بشر خود را با استفاده از فیزیولوژی و تکنولوژی، با اشیاء فیزیکی وفق می‌دهد و از این طریق یک رابطه و تعادل پویا بین انسان و محیط (اشیاء)، علاوه بر ارتباط میان انسانها بوجود می‌آید. این اشیاء بر‌ اساس یک سری روابط خاص به، درونی و بیرونی، دور و نزدیک، منفرد و متحد، پیوسته و گسسته تقسیم شده‌اند. برای اینکه بشر بتواند به تصورات و ذهنیات خود عینیت بخشد، بایستی که این روابط را درک کند و آنها را در قالب یک مفهوم فضایی هماهنگ نماید. لذا فضا بیانگر نوع ویژه‌‌ای از ایجاد ارتباط نیست، بلکه صورتی است جامع و دربرگیرنده هر نوع ایجاد ارتباط، چه میان انسانها و چه میان انسان و محیط.
فضا ماهیتی جیوه مانند دارد که چون نهری سیال، تسخیر و تعریف آن را مشکل می‌نماید. اگر قفس آن به اندازه کافی محکم نباشد به راحتی به بیرون رسوخ می‎کند و ناپدید می‌شود. فضا می‌تواند چنان نازک و وسیع به نظر آید که احساس وجود بعد، از بین برود (برای مثال در دشتهای وسیع، فضا کاملاً بدون بعد به نظر می‌رسد) و یا چنان مملو از وجود سه بعدی باشد که به هر چیزی در حیطه خود مفهومی خاص بخشد.
با اینکه تعریف دقیق و مشخص فضا دشوار و حتی ناممکن است ولی فضا قابل اندازه‌گیری است. مثلاً می‌گوییم هنوز فضای کافی موجود است یا این فضا پر است. نزدیکترین تعریف این است که فضا را خلأی در نظر بگیریم که می‌تواند شی را در خود جای دهد و یا از چیزی آکنده شود.
نکته دیگری که در مورد تعریف فضا باید خاطرنشان کرد، این است که همواره بر اساس یک نسبت که چیزی از پیش تعیین شده و ثابت نیست، ارتباطی میان ناظر و فضا وجود دارد. بطوری‌ که موقعیت مکانی شخص، فضا را تعریف می‌کند و فضا بنا به نقطه دید وی به صورت‌های مختلف قابل ادراک می‌باشد.
همه زندگی انسان در فضا می گذرد و در هیچ یک از فعالیتهای انسانی از جمله هنرها، نمی توان از فضا غفلت کرد. توجه به معنا و مفهوم فضا که در دوران اخیر جانشین واژه مکان شده است، نیازی انکار ناپذیر است. عده ای کمیت و وجوه مادی در ماهیت فضا، غالباً “شکل” را مهمترین مشخصه فضا می دانند.
ولی در واقع معنایی که آدمی در عناصر کالبدی در می یابد به زمینه فرهنگی و اعتقادی و حتی اقلیمی بستگی دارد.
ادوارد تی.هال(Edward T.Hall) در تبیین مختصات فضا بر ادراک فضا توسط حواس (بینایی،شنوایی،بویایی،لامسه) تأکید می کند اما تلویحا اذعان می کند که ادراک فضا از طریق حواس از اموری چون فرهنگ و زبان و آیین ها متأثر است. بر همین اساس فضای زندگی اسکیموها را فضای صوتی _ بویایی می نامند (در محیط آنان به سبب یکنواختی نسبی مناظر نقش حس بینایی کاهش می یابد.) البته باید توجه داشت که فضا صرفاً ذهنی و سوبژکتیو نیست، فضاهای مختلفی را می توان مثال زد که افراد مختلف با شخصیتهای متفاوت از آن برداشت و تأثیر همانندی دارند زیرا انسانها مشترکات روانی با یکدیگر دارند. بعنوان مثال فضای بزرگ و تاریکی را تصور کنید که دیوارهای حجیم و فلزی و تیره رنگ و خشنی داشته باشد، هر که به این فضا وارد شود احساس خشونت و سنگینی می کند. (گفتاری از دکتر مهدی حجت)
حکمای اسلامی به اصالت عوامل کیفی در فضا معتقد بودند. بعنوان مثال ابن سینا معتقد است مکان عبارت از چیزی است که چیزی دیگر در آن نهاده باشد یا بر آن تکیه کند، او می گوید: پس جایگاه جسم نه هیولاست و نه صورت و نه بعد و نه خلاء.
فضا را دست کم در دو وجه و با دو ویژگی می توان بررسی کرد: یکی فضای مادی و کمی، و دیگری فضای معنوی و کیفی. فضا (مکان) در دستگاههای گوناگون فکری معانی متفاوتی دارد، در تفکر بودایی مکان با زمان توأم است. از این رو هنر بودایی متمایل به ترکیب مکان و زمان است، همچنان که تأسیس خانه، معبد یا شهر در محیط طبیعی بر مبنای قواعدی است که آموزشهای چینی وضع کرده است.
معنای فضا در دوران جدید غالباً مادی است و گاه واژه ی فضا بواسطه ی قرارداد بر آن دلالت می کند. در غالب مکاتب معماری دوران معاصر که بر محسوسات متمرکزند، فضا مکانی سه بعدی است، سه بعدی که در سه جهت ریاضی امکان امتداد دارد.

ویژگی های فضا:

  1. مصالح و شکل و ابعاد
  2. کیفیاتی که ناشی از شکل و صورت و مصالح و ابعاد و تناسبات فضاست و بر ذهن انسان اثر می گذارد.
  3. کیفیات معنوی که با اثر پذیرفتن از جهان بینی و فرهنگ طراح و جامعه، ارزشهایی را به ناظر القا می کند.

بنابراین یکی از عوامل تعریف کننده فضا نگرشی است که طراح به ماده و جهان هستی دارد.
ادراک انسان از فضا با ادراک او از خود و جهان مرتبط است. انسان در مقام استفاده کننده از فضا به میزانی به ادراک حقیقت فضا نزدیک می شود که دستگاه فکری او با دستگاه فکری شخصی که فضا را پدید آورده است سنخیت داشته باشد.

انواع فضا در معماری:

  1. فضای خصوصی
  2. فضای عمومی
  3. فضای نیمه خصوصی – نیمه عمومی
  4. فضاهای محصور و نا محصور

فضای خصوصی:

فضاهایی که تحت مالکیت عده ای خاص قرار دارند و تنها آنان مجاز به استفاده از آن فضا می باشند، فضاهای خصوصی نامیده می شوند. بدیهی است که در این فضا، فعالیت ها و رفتارهایی به وقوع می پیوندد که کاملاً جنبه خصوصی دارند. فعالیت هایی که ما حاضر به انجام بسیاری از آنها در فضای نیمه خصوصی و عمومی نیستیم. مهم ترین این فضاها خانه ها و منازل مسکونی می باشند. البته همانطور که گفته شد، خصوصی بودن از درجات مختلفی بر خوردار است. به عنوان مثال در خانه ها اتاق خواب از درجه خصوصی بودن بیشتری نسبت به نشیمن یا پذیرایی بر خوردار است.

فضای عمومی:

فضاهای عمومی آن دسته از فضاهایی هستند که بین تمامی افراد محله به صورت مشترک مورد استفاده قرار می گیرند و هیچگونه محدودیتی برای ورود و حضور در این فضا وجود ندارد. در این فضاها کنترل حضور غریبه ها از طریق موانع غیر کالبدی و احساسی صورت می پذیرد و نه موانع کالبدی. فضاهای باز داخل محله، مثل مرکز محله، معابر، فضاهای باز کودکان و مانند اینها جزء این دسته از فضاها هستند. البته عدم محدودیت در این فضاها به معنی امکان شکل گیری هر گونه رفتار و فعالیتی در آنها نیست و رفتارهای جاری در این فضاها نیز تابع مسائل فرهنگی و هنجارهای اخلاقی هر جامعه ای می باشد.

فضاهای نیمه خصوصی – نیمه عمومی:

فضاهایی که از نظر مالکیت، محدودیت های کاملاً خصوصی را ندارند ولی به خاطر کارکرد خاصشان یا نحوه طراحی و ویژگی های کلیدیشان مورد استفاده تمامی افراد محله قرار نمی گیرند، فضای پاگردها و حیاط در آپارتمانها، ورودی منازل و واحدهای همجواری و یا پارکینگ های جلو منازل در زمره این فضاها قرار می گیرد.

فضاهای باز و نیمه باز و بسته (پر و خالی – مثبت و منفی):

یک مجموعه مسکونی را می توان به مجمو عه های از فضاهای باز و بسته تقسیم نمود. هر کدام از فضاهای باز یا بسته امکان قرار گرفتن در هر یک از دسته های دسته بندی قبلی را، با توجه به اینکه بستر چه نوع فعالیت یا رفتاری قرار می گیرند، دارا می باشند.
در بهترین حالت یک رابطه مناسب و منطقی ما بین این فضاهای باز و بسته وجود داشته باشد تا یک محیط مناسب برای زندگی فراهم گردد. این رابطه بین پر و خالی در طراحی فضاهای شهری و از جمله مجموعه های مسکونی از مهمترین عوامل برقرار کننده تعادل می باشند.

فضای باز:

فضای باز به فضایی گفته می شود که فاقد پوشش سقف می باشد و جداره ها نیز در صورت وجود از تمامی جهات این فضاها را مسدود نمی نماید. در محلات و مجموعه های مسکونی ساختمانهای محدود کننده این فضاها همان احجام ساختمان های مسکونی می باشد و جداره های این فضاها نمای این ساختمانها می باشند. فضای باز غالباً جزو فضاهای عمومی و نیمه عمومی محسوب می شود و تنها بالکن و حیاط خصوصی فضای باز در عین حال خصوصی می باشند. فضای باز مهمترین عرصه شکل گیری تعاملات اجتماعی به شمار می روند. هر معماری در درون بستری شکل می گیرد، بستری که خود قبل از قرار گرفتن هر گونه ساختمان یا عارضه مصنوعی به عنوان یک فضای باز طبیعی ساخته می شود. برای هیچ کس بودن در یک فضای بسته و مصنوعی برای یک مدت طولانی امکان پذیر نیست.
فضای باز در معماری سنتی ایران در دو مقیاس مطرح می شود. اول فضاهای باز بزرگ که بیشتر جوابگوی تجمع های بزرگ، تشریفات مذهبی و نظامی و … بوده است و دوم فضای باز کوچک، که بیشتر در رابطه با کاربردهای روزمره در بناهای کوچک و غالباً مسکونی متداول بوده و معمولاً مکمل فضای زندگی در بخش سرپوشیده محسوب می شده و هماهنگی خاصی را در فضا پدید می آورده است.
با بررسی چند مثال از بررسی معماری ایرانی در می یابیم که فضاهای باز از مدلها و تناسب خاصی تبعیت می کنند که در القاء احساس محصور بودن فضا یا عکس آن مؤثر است.

عناصر تشکیل دهنده فضای باز:

  1. کف
  2. جداره ها
  3. پوشش گیاهی
  4. مبلمان

فضای نیمه باز:

حد فاصل بین فضاهای بسته و باز محاط بر آن در یک بررسی تحلیلی می تواند به عنوان فضای ارتباط دهنده این دو شناخته شود. مجموعه عناصری که کاربرد اصلیشان جدا نگه داشتن فضای باز از فضای سر پوشیده بنا محسوب می شود، تحرک فضایی قابل ملاحظه ای را در کار تلفیق فضای داخلی و خارجی به عهده دارند. بهترین مثال اینگونه فضاها در معماری سنتی «ایران» است .

ایوان:

یکی از عناصر شاخص معماری ایرانی ایوان است و از آن جهت که در محدوده آن و جایگزینی اش در بنا، امکانات تغییر شکلهای گوناگونی وجود دارد عضو قابل توجهی است .دلیل اصلی و اولیه خلق ایوان را می توان در نیاز و جوابگویی به یک فضای واسطه با فراهم آوردن امکان مکث و توقف در حین گذشت از فضایی باز به فضای بسته و یا بالعکس تصور کرد. البته ایوان به پاره ای عملکردهای جنبی نیز جواب می دهد.
به خصوص با توجه به شرایط اقلیمی، مانع از تبادل سریع حرارت از داخل به خارج (در فصول سرد) و از خارج به داخل (در فصول گرم) می گردد. ایوان در کاربردهای مختلف شکل و ابعاد متفاوتی به خود می گیرد و به عنوان حد فاصل نیازهای کاربردی فضا و تزئین و تقویت غنای شکلی فضا ترسیم می گردد.

فضای بسته:

در معماری سنتی ایران فضای بسته بیشتر در جوابگویی به نیازهای کاربردی قابل لمس عرضه می شود. نظم دادن به فضای داخلی از فاکتورهای زیاد و متفاوتی تبعیت می کند. پیروی از سلسله مراتب و روابط موجود بین فرد و گروه و مسائل زیست محیطی از قبیل نور، تهویه و … شرایط کالبدی شهر و بسیاری از موارد دیگر در خلق ترکیب حجمی یک فضای بسته دخالت دارند. در مجموعه فضاهای بسته معماری سنتی، همیشه نقطه یا نقاطی به عنوان قلب و مسیر یا مسیرهایی به عنوان محور فضایی قابل تشخیص است. این محورهای فضایی شخص را از بدو ورود به فضا هدایت می کنند و در قسمت آخر به قلب (قطب) بنا می رسانند.
فضای معماری سنتی در طول حرکت شخص در فضا، تغییر شکل فضای معماری را به گونه ای مطرح می کند که از آنچه شخص یک لحظه بعد در پیش روی خواهد داشت مطلع بوده و شناخت داشته باشد. این عمل نه تنها از معرفی فضایی، بلکه از طریق ارائه عناصر معرف که در طول مسیر حرکت قرار گرفته صورت می پذیرد.

عناصر تشکیل دهنده فضای بسته:

منظور از فضای بسته چیزی نیست به جز همان احجام و ساختمان هایی که موضوع اصلی معماری می باشند و عناصر تشکیل دهنده آن عبارتند از:

  1. سقف
  2. کف
  3. جداره ها

معماری بر پایه فضا:

تعاریف مختلفی که تاکنون از معماری ارائه شده است، اغلب به گونه‌ای بر اهمیت فضا در معماری تأکید می‌کنند، بطوری‌ که وجه مشترک بسیاری از این تعاریف، در تعریف معماری به عنوان فن سازماندهی فضا است. به عبارت دیگر موضوع اصلی معماری این است که چگونه فضا را با استفاده از انواع مصالح و روش‎های مختلف، به نحوی خلاق سازماندهی کنیم.

  • از دیدگاه اگوست پره معماری هنر سازماندهی فضاست و این هنر از راه ساختمان بیان می‌شود.
  • ادوارد میلر اپژوکوم نیز معماری را هنر ساختن و هدف کلی آن را محصور کردن فضا برای استفاده بشر تعریف می‌کند.
  • به گفته لامونت مور نیز معماری هنر محصور کردن فضا جهت استفاده بشر است.

وحدت بیرون و درون:

فضای بیرون و درون معماری آنچنان بهم پیوسته است که هر کدام شکل دیگری را تعیین می کنند. در صورتی که در بسیاری از طرحهای امروزی اکثر فضاهای بیرون از نحوه قرار گرفتن ساختمانها در کنار یکدیگر پیدا می شود یعنی خود واجد ارزش و اصالتی نیستند، بلکه وقتی استقرار ساختمانها مطابق اصول خودشان صورت گرفت فضای حاصل بین آنها هر چه که می خواهد باشد، فضای بیرونی نامیده می شود.
در معماری سنتی فضای بیرون همان نظم قواعد درون را دارد. هیچ جزئی از درون و بیرون خارج از قاعده و انتظام طرح نمی شود و همان طور که ساختمانها فضای بیرون را می سازند، خود میدان و حیاط نظم خاصی را به ساختمانها می دهند. قسمت عمده ای از زیبایی، آرامش و احساس وحدت که در بافت قدیمی شهرها و بناهای مذهبی و فرهنگی قدیم دیده می شود مدیون نظام دو فضا بیرونی و درونی در معماری سنتی است.

مفهوم فضا از نظر اندیشمندان:

فضا مفهومی است که از دیرباز توسط بسیاری از اندیشمندان مورد توجه قرار گرفته و در دوره‎های مختلف تاریخی بر اساس رویکردهای اجتماعی و فرهنگی رایج، به شیوه‎های گوناگون تعریف شده است.
مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند اما در این اعتقاد اشتراک داشتند که هیچ مرز مشخصی بین فضای درونی تصور (واقعیت ذهنی) با فضای برونی (واقعیت عینی) وجود ندارد. در واقع فضای درونی و ذهنی رویاها، اساطیر و افسانه‌ها با دنیای واقعی روزمره ترکیب شده بود. آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف می‌کند، جنبه ساختی و نظام یافته فضاست ولی این فضای نظام یافته مربوط به نوعی صورت اساطیری است که برخاسته از تخیل آفریننده‌ می‌باشد.
در زبان یونانیان باستان، واژه‌ای برای فضا وجود نداشت. آنها بجای فضا از لفظ مابین استفاده می‌کردند. فیلسوفان یونان فضا را شی بازتاب می‌خواندند. پارمیندز وقتی که دریافت، فضای به این صورت را نمی‌توان تصور کرد، آن را بدین دلیل که وجود خارجی ندارد به عنوان حالتی ناپایدار معرفی کرد. لوسیپوس نیز فضا را اگر چه از نظر جسمانی وجود خارجی ندارد، لیکن حقیقی تلقی نمود.

افلاطون:

افلاطون مسئله را بیشتر از دیدگاه تیمائوس بررسی کرد و از هندسه به عنوان علم الفضا برداشت نمود ولی آن را به ارسطو واگذاشت تا تئوری فضا (توپوز) را کامل کند.
از نظر ارسطو فضا مجموعه‌ای از مکان‌هاست. او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیاء توصیف می‌نماید. ارسطو فضا را با ظرف قیاس می‌کند و آن را جایی خالی می‌داند که بایستی پیرامون آن بسته باشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتیجه برای آن نهایتی وجود دارد. در حقیقت برای ارسطو فضا محتوای یک ظرف بود.

لوکریتوس:

لوکریتوس نیز با اتکاء به نظریات ارسطو، از فضا با عنوان خلاء یاد نمود. او می‌گوید همه کائنات بر دو چیز مبتنی است: اجرام و خلأ، که این اجرام در خلأ مکانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن در حرکت‌اند.
بعدها تئوری‎های مربوط به فضا بر اساس هندسه اقلیدسی بیان می‌شد، بطوری‌ که مشخصه تفکر یونانیان در مورد فضا در تفکرات اقلیدس یا هندسه اقلیدسی قابل مشاهده است. اقلیدس با جمع آوری کلیه قضایای مربوط به هندسه در میان مصری‌ها، بابلی‌ها و هندوها علم جدید هندسه را پایه‌گذاری نمود که سیستمی مبتنی بر انتزاع ذهنی بود. فضای اقلیدسی فضایی یکسان، همگن و پیوسته بود که در آن هیچ چاله، برآمدگی یا انحنایی وجود نداشت. فضای اقلیدسی، فضایی قابل اندازه‌گیری بود.
با توجه به آنچه گفته شد در یونان و بطور کلی در عهد باستان دو نوع تعریف برای فضا مبتنی بر دو گرایش فکری قابل بررسی است:

  1. تعریف افلاطونی که فضا را همانند یک هستی ثابت و از بین نرفتنی می‌بیند که هرچه بوجود آید داخل این فضا جای دارد.
  2. تعریف ارسطویی که فضا را به عنوان Topos یا مکان بیان می‌کند و آن را جزئی از فضای کلی‌تر می‌داند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است، تطابق دارد.

تعریف افلاطون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تاریخ پیدا کرد و در دوره رنسانس با تعاریف نیوتن تکمیل شد و به مفهوم فضای سه ‌بعدی و مطلق و متشکل از زمان و کالبدهایی که آن را پر می‌کنند درآمد.

جیوردانو برونو:

جیوردانو برونو در قرن شانزدهم با استناد به نظریه کپرنیک، نظریه‌هایی در مقابل نظریه ارسطو عنوان کرد. به عقیده او فضا از طریق آنچه در آن قرار دارد (جداره ها)، درک می‎شود و به فضای پیرامون یا فضای مابین تبدیل می‌گردد. فضا مجموعه‌ای است از روابط میان اشیاء و آن گونه که ارسطو بیان داشته است حتماً نمی‎بایست که از همه سمت محصور و همواره نهایتی داشته باشد.
در اواخر قرون وسطی و رنسانس، مجدداً مفهوم فضا بر اساس اصول اقلیدسی شکل گرفت. در عالم هنر، جیوتو نقش مهمی را در تحول مفهوم فضا ایفا کرد، بطوریکه او با کاربرد پرسپکتیو بر مبنای فضای اقلیدسی، شیوه جدیدی برای سازمان‎دهی و ارائه فضا ایجاد کرد.
با ظهور دوره رنسانس، فضای سه‌ بعدی به عنوان تابعی از پرسپکتیو خطی معرفی گردید که باعث تقویت برخی از مفاهیم فضایی قرون وسطی و حذف برخی دیگر شد. پیروزی این شکل جدید از بیان فضا باعث توجه به وجود اختلاف بین جهان بصری و میدان بصری و بدین ترتیب تمایز بین آنچه بشر از وجود آن آگاه است و آنچه می‌بیند، شد.
در قرون هفدهم و هجدهم، تجربه‌گرایی باروک و رنسانس، مفهوم پویاتری از فضا را بوجود آورد که بسیار پیچیده‌تر و سازماندهی آن مشکل‌تر بود. بعد از رنسانس به تدریج مفاهیم متافیزیکی فضا از مفاهیم مکانی و فیزیکی آن جدا و بیشتر به جنبه‌های متافیزیکی آن توجه شد ولی برعکس در زمینه‌های علمی، مفهوم مکانی فضا پررنگ‌تر گشت.

واتسوجی تتسورو:

واتسوجی تتسورو از نخستین پدیدار شناسان ژاپنی است. نخستین آثار منتشر شده ی او نزدیکی ذهنی او را با فیلسوفانی فردگرا چون نیچه و کی یر کگور نشان می دهد، او در سال ۱۹۱۸ اثر خود “تجدید حیات بتان” را منتشر کرد، اثری که بلا آن را نشانی از جهت یافتگی عقلانی به دور از فردگرایی و بازگشتی به مفهوم اجتماع می داند.
فضا در برداشت رایج به رابطه ی انسان و محیط اشاره و بر آن تأکید دارد. فضای مورد نظر واتسوجی انتزاعی و مجرد نیست، نه فضایی است که دانشمندان مطالعه کرده اند و نه فضای هندسه اقلیدسی است، بلکه فضایی وابسته به ذهنیات یا بهتر بگوییم وابسته به وجود ذهنی انسان است.
واتسوجی فضا را چیزی که با معانی جابجایی و نقل و انتقال گسترش یافته معنا می کند، چیزی که با خیابانها شکل می گیرد، چیزی که موجب کنش متقابل مردم می شود.
فضا یا اقلیم در نظر واتسوجی آن چیزی است که به انسان امکان می دهد تا خود را از طریق حضور دیگران و توسط آنان بفهمد.
در کنار توجه به ساختار دو وجهی وجود انسان، یعنی وجود فردی و اجتماعی او، توجه و تأکید بر وجود ذهنی انسان و تجلیات این وجود ذهنی در عالم بر عمق و گستردگی مفهوم فضا در نزد واتسوجی می افزاید.
برونو زوی منتقد ایتالیایی می گوید: “معماری هنر ساختن فضاست” و گیدئون در کتاب مشهور خود به نام “فضا،زمان،معماری” از فضا بعنوان مرکز اصلی و مرکز معماری سخن می گوید. فضای معماری به بیانی توصیف مادی “مکان” یا ظرفی است که در آن بخشی از فعالیتهای زندگی بشر صورت می پذیرد بنابراین فضای معماری با زندگی رابطه ای ناگسستنی دارد. اگر زندگی تنها به مفهوم بیولوژیکی و حیوانی آن در نظر بود، گرچه موانعی بزرگ در رسیدن به این هدف وجود دارد، لااقل ابهامی بوجود نمی آمد زیرا در هر حال پاسخ از نوع فنی و علمی بود. اما مسئله این است که بخش مهمی از زندگی به فعالیتها و نیازهای زندگی انسان مربوط می شود و در این عرصه است که اختلافها، بحثها و نظریه ها شکل می گیرند.
به گفته ی دکتر حجت: “فضا کیفیتی است که انسان تحت تأثیر کالبد معماری در می یابد و تصویر فضای عینی و خارج از ذهن و در آیینه دل و ذهن انسان است”.
بحث ما بازی با فرمها و آرایش و نماسازی نیست به همین جهت است که معماری امروز نمی تواند مسائل را حل کند. مسائل ما به مفهوم فضا و سازماندهی فضایی احجام و کاربری ها مربوط است. معماری باید بحثهایی از نوع هویتی و زیبا شناختی را کنار بگذارد و به این مسائل توجه کند. بحث فضا باید به موضوع مرکزی معماری تبدیل شود و معماران و دانشکده ها در این زمینه کار کنند. فضای معماری به فضای زندگی انسانها مربوط است ولی این ارتباط از فرمول خاصی نتیجه نمی شود. مصرف محصولات فرهنگی گذشته، الهام از آثار ساخته شده ی گذشته، یا سعی در بازگو کردن حرفهای تکراری با لهجه ی اوریژینال و خصوصاً برآورد امیال کارفرما، مسئولیت خلاقیت را از طراح سلب نمی کند. فضای زندگی بعنوان الگویی از ایده آلها از پیش وجود ندارد و باید ایجاد شود و معمار مسئول ایجاد آن است.

دکارت:

دکارت از تأثیر گذارترین اندیشمندان قرن هفدهم، در حدفاصل بین دوران شکوفایی کلیسا از یک‌سو و اعتلای فلسفه اروپا از سویی دیگر می‌باشد. در نظریات او بر خصوصیت متافیزیکی فضا تأکید شده‌ است ولی در عین حال او با تأکید بر فیزیک و مکانیک، اصل سیستم مختصات راست‌ گوشه (دکارتی) را برای قابل شناسایی کردن فاصله‌ها بکار برد که نمودی از فرضیه مهم اقلیدس درباره فضا بود. در روش دکارتی همه سطوح از ارزش یکسانی برخوردارند و اشکال به عنوان قسمت‎هایی از فضای نامتناهی مطرح می‌شوند. تا پیش از دکارت، فضا تنها اهمیت و بعد کیفی داشت و مکان اجسام به کمک اعداد بیان نمی‌شد. نقش عمده او دادن بعد کمی به فضا و مکان بود.

لایب‌نیتز:

از طرفداران نظریه فضای نسبی بود و اعتقاد داشت فضا صرفاً نوعی سیستم است که از روابط میان چیزهای بدون حجم و ذهنی تشکیل می‌شود. او فضا را به عنوان نظام اشیای همزیست یا نظام وجود برای تمام اشیایی که همزمان‌اند، می‌دید.
بر خلاف لایب‎نیتز، نیوتن به فضایی متشکل از نقاط و زمانی متشکل از لحظات باور داشت که وجود این فضا و زمان مستقل از اجسام و حوادثی بود که در آنها قرار می‌گرفتند. در اصل او قائل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضای مطلق) بود. به عقیده نیوتن فضا و زمان اشیایی واقعی و ظرف‎هایی به گسترش نامتناهی هستند. درون آنها کل توالی رویدادهای طبیعی در جهان، جایگاهی تعریف شده می‌یابند. بدین ترتیب حرکت یا سکون اشیاء در واقع به وقوع می‌پیوندد و به رابطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمی‌شود.
۱۸۰۰ سال بعد از ارسطو، کانت فضا را به عنوان جنبه‌ای از درک انسانی و متمایز و مستقل از ماده، مورد توجه قرار داد. او جنبه‌های مطلق فضا و زمان در نظریه نیوتن را از مرحله دنیای خارجی تا ذهن انسان گسترش داد و نظریات فلسفی خود را بر اساس آنها پایه‌گذاری کرد. به عقیده کانت، فضا و زمان مسائل مفهومی و شهودی هستند که دقیقاً در ذهن انسان و در ساختار فکری او جای دارند و از ارگان‎های ادراک محسوب می‌شوند و نمی‌توانند قائم به ذات باشند. فضا مفهومی تجربی و حاصل تجارب بدست آمده در دنیای بیرونی نیست. می‌توانیم صرفاً فضا را از دیدگاه انسان تعریف کنیم. فرای وضعیت ذهنی ما، باز نمودهای فضا به هر شکلی که باشد معنایی ندارد چون که نه نشانگر هیچ یک از ویژگی‌ها و مقادیر فضاست و نه نشانی از آنها در رابطه‌شان با یکدیگر. بدین ترتیب و با این دیدگاه آن چه ما اشیای خارجی می‌نامیم، هیچ چیز دیگری جز نمودهای صرف احساس‌های ما نیستند که شکل‌شان فضاست.
در پایان این یادداشت بهتر است به دیدگاه سه تن از فلاسفه معاصر درباره فضا اشاره گردد. هگل به حقیقت فضا و زمان معتقد نبود، در نظر او زمان صرفاً توهمی است که ناشی از عدم توانایی ما در دیدن کل است. در فلسفه برگسون نیز فضا به عنوان مشخصه ماده از قطع جریانی برمی‌خیزد که حقیقت است. برعکس زمان خصوصیت اساسی زندگی یا ذهن است. به عقیده او زمان، زمان ریاضی نیست، بلکه تجمع همگن لحظات است و زمان ریاضی در واقع شکلی از فضاست.

هایدگر:

هایدگر، یکی دیگر از فیلسوفان معاصر در تبیین واژه فضا بر این عقیده است که فضا به معنی جایی است که برای جایگیری آماده باشد. فضا به چیزی که یک محدوده و افق رهاست، جا می‌دهد. این تعریف از فضا می‌تواند تا حدودی با مفهوم مادی فضا، فضایی و جایی که هنوز توسط اشیاء فضایی و مکانی صورت تحقق نیافته است، منطبق باشد. او می‌گوید که فضا در ذات خود همان است که جا از برای آن ساخته شده است. این تعریف از فضا مستلزم تصوری از فضا است که صورت فضا پیش از این که تحقق یابد، وجود داشته است که برای آنجا ساخته شود. این تصویر از فضا صرفاً آن را انتزاعی می‌سازد زیرا برای آن که برای فضا پیش از تحقق صوری آنجا بوجود آید، باید آن را صرفاً در ذهن انتزاع کرد.

مفهوم فضا از چه زمانی یکی از دل مشغولیهای معماری شده است؟

قبل از اواخر قرن۱۹ در هیچ یک از متون، بحث مشخصی راجع به فضا نداریم اما هدف معماری همیشه یافتن فضایی منظم است که وقایعی از پیش تعیین نشده را بپروراند. “برورنو زوی” معماری را هنر ساختن فضا معرفی می کند. “گیدئون” از فضا به عنوان بحث اصلی معماری سخن می گوید. لاسدن می گوید: “فضا بغرنج ترین جنبه معماری ولیکن عصاره آن است و سرمنزلی است که معماری باید به سوی آن حرکت کند”. مهم ترین ویژگی معماری مدرن پس از به ارمغان آوردن آهن و شیشه و تحولات سخت افزاری، به یمن شیوه های تازه بصری که امپرسیونیست ها و کوبیست ها منادی آن بودند، کشف جدید از مفهوم فضاست و فضا به عنوان کیفیتی مثبت در کنار مثلث ویتریوویوس قوام تازه ای را از معماری مدرن پی ریخت.

فضا زمینه ای سه بعدی است که اشیاء در آن قرار می گیرند و دارای جهت و موقعیت نسبی می باشد. فضا جوهره ی معماری است و منبعی لایتناهی که بدون بعد سوم معنا و حضور معمارانه ندارد. فضا ماهیتی بی شکل است، شکل بصری و کیفیت نوری و ابعاد آن بستگی کامل به حدودش دارد که توسط عناصر تشکیل دهنده فرم تعریف می شود. وقتی فضا توسط این عناصر شروع به محصور شدن و سازماندهی شدن می کند، معماری ایجاد می شود و شخصیت فضا تابع نظم حاکم بین این عناصر است. چارلز مور می گوید: “وقتی از یک کف و یک سقف و چهار دیوار، اتاق ساخته می شود در کنار شش عنصر، عنصر هفتمی به نام فضا وجود دارد که این عنصر اثری بیش از عناصر فیزیکی ای دارد که فضا توسط آنان ساخته شده است”. فضا بوسیله اشخاص مختلف به گونه های مختلف احساس می شود حتی در مورد ناظر ثابت هم بنابر تأثیر عوامل اجتماعی – روانی در تغییر می باشد و اینجاست که می توان گفت مسئولیت و وظیفه ای که معماری فارغ از عملکرد دارد این است که فضا را به سمت هنر سوق دهد. معماری خود نوعی زبان است که از طریق سازماندهی فضا بیان می شود. زبان معماری شباهت زیادی به موسیقی دارد زیرا فهم آن کمتر به مکان و زبان و بیشتر به فضا وابسته است .در مجموع باید گفت فضا به عنوان ظرف یا مکانی که فعالیتهای بشری در آن صورت می گیرد رابطه ای ناگسستنی با زندگی دارد و لحظه ای از زندگی روزمره آدمیان جدا نبوده است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت

سایدبار کشویی